روز دیگری در پیش است
چه کسی می خواهد قدم بر کلبه چوبی قلبم بگذارد ..
چه کسی می تواند بشنود صدای خالی منرا..
کلمات فقیر, خود را با طناب صوتی ام رها می سازند
کلمات فقیر من، در درون شیشه ای من ظاهر می شود
قلب من، زندانی دارد که عقل در انجا اسیر است ..
وعشق اکنون حاکم پاره خاطرات ذهنم است
...خواهد امد به زودی، متفاوت اما بدون نام
فریاد من ریشه در عمق دارند با خود حرفها به همراه دارند
آنها را مانند آتش خارج خواهم کرد از سوراخ جهنم قدیمی
روز دیگری در پیش است