روزای خوش از ترک دیوار پیدا بود
تصویرا مغشوش و بیصدا بودروزای خوشو چرا کسی ندید
بین هیاهو و درگیری شدید
یکی داشت زنده میشد از مردنُ
گلی شکفت از پژمردگی
دلم رهید از افسردگی
چرا کسی خوشبختی رو ندید
وقتی دنبال بودیم لای کتابا
قصه و فیلم و لای عاشقا
روزای خوش بود اما پیدا
گلی شکفت، دلم رهیدُ
از پشت ابر، افتاب شد پیدا
چرا کسی خوشبختی رو ندید